سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جستجو در سایت

سیرت سلمان
سلمان فارسی بر لشکری امیر بود . در میان رُعیا چنان حقیر می نمود که وقتی خادمی به وی رسید گفت : این توبره ی کاه بردار و به لشکرگاه سلمان بر . سلمان برداشت . چون به لشکرگاه رسید مردم گفتند :«امیر است» . آن خادم بترسید ودر قدم وی افتاد . سلمان گفت : «به سه وجه این کار از برای خود کردم نه از بهر تو هیچ اندیشه مدار . اول آنکه تکبر از من دفع شود ؛ دوم آنکه دل تو خوش شود ؛ سیم آنکه از عهده حفظ رعیت بیرون آمده باشم».


کلام بزرگان : [ و او را از قدر پرسیدند ، فرمود : ] راهى است تیره آن را مپیمایید و دریایى است ژرف بدان در میائید ، و راز خداست براى گشودنش خود را مفرسایید . [نهج البلاغه]